آتشم به روایت" آگر" بلیز درونم

عکس من
neverland, Iran
کویرم به ته جرعه ی آخرین پیک رسوایی؛ هنوز زنده ام تا روایت کنم

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

هي تو/جا /من/جا

حجمي بي بعد از بوي/روسري ات چقدر /ببخشيد،شما مي گوييد :شال/من زير درخت ...اه...دستمال تو بود كه آلبالويي گم شده بودم/خط ممتد و ناراست/راست نمي گويي و لذت در منحني آخرش/به من نمي رسي هرگز/تا اين سيگار لعنتي در سگ زدن هاي من /تمام مي شود و تازه /نمي شود جاده پاهايم!از اين همه راه نرفته/تمام مرا راهي سفر مي كني/اين چقدر مسخره نيست؟كه تو نمي فهمي و/اصلا شيارهاي ديوار دلت/موش دارد و../آه ژان وال ژان قصه هاي يتيم خانه/ميبيني خدا در تباني تو /روي هم مي ريزيد و درد در من ويار مي شود/لعنت به تمام روزهاي تعطيل كه دلهره ي كثيف اندام توست بر زوزه ي گرگان هار لجن خوار/پيراهني را ه راه/مي بينمت و هاشور لذت از لبهاي تو /مي چكي و قطره قطره ديگر تاريخ مصرفت آويزان /پستانهاي پيره زنهاي دو كوچه بالاتر از ارتفاع تو مي شي/دلم مي خواهد ريف ريفت مي كردم و مي كندم تمام بي حوصلگي عريانت را/راه راه /را هروهاي نت متعادل استفراغ/نه آرزوهايم عوض نمي شوي و تو زنده خواهي ماند به /به به ..به به!!!/بهتر كه پاهاي پتي من از روز ابله زور مي زنم/تا فراموشم بشوي و ....افسوس كه شدي/پتوي گرمم نمي كني ديگر/با دستهاي تهي در حاشيه ي چشمهام مي پرم/و دستت نمي رسد كه /هفت سنگ گذاشته بودي بر سيزده سنگ گرانيتي/برسم كه توپ برف بازي ات /ها ها ...پاهاييث كه ابديت در شما يخ كرده بود/ها ها دستهايي كه رج مي زني بي خيالي ها يت را/سوخت سيگارم لبهايت را خاكستري/مي بينم چشمهايم را/سيراب نمي شوم ار هجاهاي نا متناسب در سگ زدگي روزهاي خوكي/مترسك خانه ات پلك مي دزدد بر تمام اشتباهات تكراري/تكثير شده اي و ملات دروغهايت /بي شرف ترين روزهاي خدا را تعطيل مي كني/لامصب سيراب نمي شوم در هجاهاي باژگون /ديوار هميشگي پدر سوخته ي روبروي/سوختن هاي هميشگي/ديوار روسپي خانه ي روبروي پدر سگ /هميشه واق واق و آه آه/ماي بيبي!!!...كامان/چشم هايت ...و تو بي چشمهايت /.....آه روسپي دوست داشتني من/آه معشوقه ي سپاه زنانگي/آه اي هميشه سيزده طبقه از من بالاتر!!!....آه چشم هايت بي /آنكه بخواهم/نملندي...آه ديوار روسپي خانه ي روبروي من...آه