آتشم به روایت" آگر" بلیز درونم

عکس من
neverland, Iran
کویرم به ته جرعه ی آخرین پیک رسوایی؛ هنوز زنده ام تا روایت کنم

۱۳۸۷ فروردین ۱۴, چهارشنبه

به هیچ قسم

به اجبار این راهروهای موازی استفراغ!
به آزادی این بیابان بی تمام!!!
به روشنایی آخرین سیاه چاله در بیگ بانگ بی هویتی!!!
..
به سپیدی تخته سیاه "بابانان ندادها"!!!
به سمفونی ناگزیز آخرین جیر جیرک در اپرای نیروانا
به سکوت آتشفشان فوجی در زلزله های هیچ ریشدری!!!
..و..و.و..و
می دانی گلوی آخرین قناری که سلاخی شود!...دیگر ردپاهایمان تا ابد مال خودمان خواهد بود...!!!
تو دیگر آنقدر بی شعور شده ام!!!؟
تو دیگر رمزهای ترانه نمی شوم!!!؟
تو دیگر برای بهانه فریاد نمی شوم!!!؟
..
کاش برای وسوسه هایت مقداری ادکلن بجوشانم!با طعم گلابی!
(خودت می دانی که من چقدر گلابی دوست دارم)
با بوی "اتوبوسی به نام هوس به رهایی "آخرین تانگو در پاریس"
کاش برای آخرین حرفهایت وکیل میگرفتی...همه ی مزخرفات بی هدفت در دادگاه بر علیه تو مشت می شوند
ولی این منم ..این تنها منم که برایت خواهم گریست...
"
...
دیگر از من نخواه برایت بنویسم...
تمام واژه هایم را به فاک دادی
به لجن کشاندی عشق را در رینگ هوچی بازی هایت...
لعنت به تو ...لعنت به تو که تمام باورهایم را کوچ دادی
لعنت به تو..به تو..به تو بیشعور من!!!
لعنت به تمام تو که هنوز برایم بهترین زمزمه ها را داری...