آتشم به روایت" آگر" بلیز درونم

عکس من
neverland, Iran
کویرم به ته جرعه ی آخرین پیک رسوایی؛ هنوز زنده ام تا روایت کنم

۱۳۸۶ دی ۹, یکشنبه

تهوع

لبهایم را اخته می کنی!و نارنجهای گونه ات ..مذاب دوست داشتن
یخ بُر شده اند لاله های /سرد می کشی ام/رام نمی شوی من...!ا
دنگ ...دنگ.../آواز اساطیری مگس های نا خوانده/کلیسای لبهایت!
وز...وز..../معجد موهای نا خواسته/سشوار می کشی/میکُشی مرا/
..پکیده ...یخیده.../ و امروز که بعد از 365 روز و 7 دقیقه و 13 ثانیه/اجبارن!و بر سبیل نا تصادفی تعفن حرفهایت
..چند باره به گا دادی..و /البته که انصافن/
هیچی....همان...به گا دادی مان و
استفراغ....استفراغ....استفراغ...

۱۳۸۶ آذر ۱۸, یکشنبه

دستان تو

دستانم تا وسعت هزار آسمان
با دلی به پهنای تمام /هر چه بی کرا نه است/
انگار معجزه می شودهر کلام هر حرف هر آوا که بر پهنای بیابان اینجا به سور مینشیند
باور کن و ایمان بیاور
دستان تو نیز معجزه می کند

۱۳۸۶ آذر ۱۴, چهارشنبه

نه..تو...من

آره
منم یه جورایی
چی؟
من
میبینی! ابرها/آسمان اینجا را/شن/
نه
نه...تو که اصلا نمی فهمی!
باشه ...یه نامه ی فدایت شوم واست می نویسم!
یه قلب با ۱۰۰ تا تیر
که
ریف ریفش کرده....(خوشت اومد؟)
...
...
...
باز هم فدای مهر بونیات...